پرسش :

سیر تاریخی تدوین قرائت های قرآن چگونه بوده است؟


پاسخ :
مسلمانان در صدر اول، قرآن را به نحوى که از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) مى شنیدند و فرا مى گرفتند، قرائت مى کردند و پس از صحابه، از تابعین و پیشوایان بزرگى که در شهرهاى آنان به سر مى بردند، قرآن را مى آموختند؛ از جمله این افراد که در مدینه بودند مى توان «سعید بن المسیّب»، «عروة بن الزبیر»، «سالم بن عبدالله العدوى»، «معاذ بن الحارث»، «عبدالرحمان بن هرمز»، «محمد بن مسلم بن شهاب»، «مسلم بن جندب» و «زید بن اسلم» را نام برد. در مکّه، «عبید بن عمیر»، «عطاء»، «طاووس»، «مجاهد»، «عکرمه» و «عبدالله ابن ابى ملیکه». در کوفه «علقمه»، «اسود»، «مسروق»، «عبیده»، «عمرو بن شرحبیل»، «حارث بن قیس»، «ربیع بن خثیم»، «عمرو بن میمون»، «ابو عبدالرحمان السلمى»، «زر بن حبیش»، «عبید بن نضله»، «ابو زرعه»، «سعید بن جبیر»، «ابراهیم نخعى» و «شعبى». در بصره «عامر بن عبد قیس»، «ابو العالیه»، «ابو رجاء»، «نصر بن عاصم»، «یحیى بن یعمر» و «جابر بن زید». در شام «ابن ابى شهاب» و «خالد بن سعید»، «مصاحب ابو الدرداء»، را مى توان نام برد. اینان و نظائرشان، علما و دانشمندان امّت در بلاد و مرجع مسلمانان در زمینه هاى مختلف معارف اسلامى آن روز به شمار مى آمدند؛ امّا برجستگى این گونه افراد در یک زمینه خاص نظیر قرائت قرآن نبود؛ بلکه اینان به طور عام علماى آن دوره شناخته مى شدند.

پس از گذشت آن دوره، گروهى فنِّ قرائت و فراگرفتن و آموختن آن را رشته اختصاصى خود قرار دادند و به این رشته توجهى خاص مبذول داشته و در قرائت قرآن و آموزش آن شهرت یافتند، تا اینکه در مقام امامتِ فنّ قرار گرفتند که پیشوایى مردم را در این زمینه به عهده داشتند و مردم از مناطق مختلف به سوى آنان مى شتافتند و معارف قرآن را از آنان مى آموختند.

روش همه مسلمانان در مناطق مختلف بر این بود که مردم هر شهرى، قرآن را از قارى همان شهر فرا مى گرفتند و تنها قرائت او را مى پذیرفتند و چون اینان تصدّی امر قرائت را عهده دار بودند، قرائت به آنان نسبت داده شد.

کسانى که از این قبیل در مدینه شهرت یافتند عبارتند از: «ابوجعفر یزید بن القعقاع»، «شیبة بن نصاح» و «نافع بن ابى نعیم». در مکّه، «عبدالله بن کثیر»، «حمید بن قیس» و «محمد بن محیصن». در کوفه، «یحیى بن وثاب»، «عاصم بن ابى النجود»، «سلیمان الاعمش»، «حمزه» و «کسائى» به این مقام دست یافتند. در بصره، «عبدالله بن ابى اسحاق»، «عیسى بن عمر»، «ابو عمرو بن العلاء»، «عاصم الجحدرى» و «یعقوب الحضرمى». در شام، «عبدالله بن عامر»، «عطیة بن قیس»، «عبدالله بن المهاجر»، «یحیى بن ابى الحارث الذمارى» و «شریح بن یزید الحضرمى».

پس از این افراد، تعداد قاریان رو به فزونى نهاد و قاریان در مناطق مختلف جهان اسلام پراکنده شدند و طبقه اى پس از طبقه دیگر به جانشینى آنان نایل آمدند. اینان در فرا گرفتن و آموختن قرآن و قرائت اختلاف نشان داده و روش هاى مختلف داشتند. برخى از آنان در تلاوت قرآن استوار و به رعایت روایت و درایت شهرت داشتند و برخى در این موارد کوتاهى مى کردند. از این جهت اختلافاتى بین آنان پدید آمد. به تدریج ضبط قرائات رو به کاستى و سستى نهاد و زیاده روى و کارهاى بى رویه، رو به فزونى گذاشت و به تعبیر «ابن جزرى»، «بیم آن مى رفت که باطل در لباس حقّ جلوه کند».(1) لذا علماى برگزیده امّت و بزرگان به پا خواسته و تمام کوشش خود را در تحقیق و تمیزِ درست از نادرست و مشهور از غیر مشهور به کار گرفته و اصول و قواعدى براى قرائت وضع کردند. در اثر این کوشش ها قرائت به عنوان فنّى از فنون - که داراى قواعد و اصولى محکم و استوار بود - در آمد. در چارچوب این اصول، اجتهاد و انتخاب نیز به کار رفت.

اولین امام معتبرى که به ضبط قرائت هاى صحیح و جمع آورى آن در کتابى مفصّل و مبسوط همّت گماشت، «ابوعبید قاسم بن سلام انصارى»(متوفاى 224) بود که شاگرد «کسائى» به شمار مى آمد. «ابن الجزرى» مى گوید: «به طورى که من شماره کرده ام، وى قُرّاء را در بیست و پنج تن منحصر کرده است و کسانى که بعدا به نام «قُرّاء سبعه» شهرت یافتند، در زمره اینان بودند».(2)

پس از او «احمد بن جبیر بن محمد ابوجعفر کوفى»، ساکن انطاکیه(متوفاى 258) کتابى در این زمینه تألیف کرد و قرائت هاى پنج گانه را در آن جمع آورى نمود که هر یک از این قرائت ها به منطقه اى از مناطق جهان اسلام تعلّق داشت. سپس قاضى «اسماعیل بن اسحاق»، مصاحب «قالون»(متوفاى 282) کتابى در زمینه قرائت تألیف نمود که در آن، قرائت هاى بیست تن از ائمه جمع آورى شده است. پس از وى «ابوجعفرطبرى»(متوفاى 310) کتابى به نام «الجامع» تألیف نمود که بیست و چند قرائت در آن جمع آورى شده است.

پس از گذشت زمانى کوتاه، «ابوبکر محمد بن احمد داجونى»(متوفاى 324) کتابى در قرائت نوشت و «ابوجعفر» را - که یکى از قُرّاء عشره است - به دیگر قُرّاء اضافه کرد. به دنبال «داجونى»، «ابوبکر احمد بن موسى»، «ابن مجاهد»(متوفاى 324) کار او را دنبال کرد و او نخستین کسى است که عدد قرائت ها را در قرائت هاى هفت گانه منحصر کرد.

پس از «ابن مجاهد»، دیگران به تألیفاتى به پیروى از او و بر همان منوال دست زدند؛ که «احمد بن نصر شذائى»(متوفاى 370) و «احمد بن حسین بن مهران»(متوفاى 381) از آن جمله اند. احمد، سه تن دیگر را به «قُرّاء سبعه» اضافه کرد و اصطلاح «قُرّاء عشره» به وجود آمد. یکى دیگر از این افراد «محمد بن جعفر خزاعى»(متوفاى 408) است که کتابى به نام «المنتهى» تألیف کرد. در این کتاب برخى مطالب جمع آورى شده که در کتاب هاى قبلى نیامده است. این قرائت ها در اندلس و کشورهاى مغرب تا اواخر قرن چهارم رواج نداشت، تا اینکه راویان قرائت در مصر به آن مناطق سفر کردند و این قرائت ها را در آن کشورها ترویج دادند. «ابوعمر احمد بن محمد الطلمنکى»(متوفاى 429) مؤلف «الروضه» اولین کسى است که این قرائت ها را در اندلس ترویج کرد. پس از وى «ابومحمد مکّى بن ابى طالب قیسى»(متوفاى 407) مؤلف «التبصره» و «الکشف عن وجوه القراءات السبع» و سپس حافظ «ابوعمرو عثمان بن سعید دانى»(متوفاى 444) مؤلف «التیسیر» و «جامع البیان» به این کار دست زدند. در دمشق، استاد «ابوعلى حسن بن على اهوازى»(متوفاى 446) کتاب هایى در قرائت تألیف کرد.

در همین ایام «ابوالقاسم یوسف بن على هذلى»(متوفاى 465) از مغرب به مشرق سفر کرد و از کشورهاى مختلف دیدن نمود و در این کشورها، روایات ائمه قرائت را مطرح ساخت. او به ماوراء النهر رسید و در غزنه و دیگر شهرها به کار قرائت پرداخت. آن گاه کتابى به نام «الکامل» تألیف کرد که در آن پنجاه قرائت از ائمه معروف گردآورى شده است. در کتاب او 1459 روایت آمده است. او مى گوید: «من با 365 شیخ و استادِ قرائت از آخر مغرب تا دروازه فرغانه، ملاقات کردم».

پس از وى «ابومعشر عبدالکریم بن عبدالصمد طبرى»(متوفاى 478) کتاب «التلخیص» و «سوق العروس» را درباره قرائت هاى هشت گانه در مکّه تألیف کرد که در آنها 1550 روایت و طریق آمده است. «ابن الجزرى» مى گوید: «کسى را نمى شناسیم که بیشتر از این دو نفر، علوم قرائت را جمع آورى کرده باشد، مگر «ابوالقاسم عیسى بن عبدالعزیز اسکندرى»(متوفاى 629) که کتابى به نام «الجامع الأکبر و البحر الأزخر» تألیف کرد و محتوى 7000 روایت و طریق است».

«ابن جزرى» اضافه مى کند: «تألیف کتب درباره قرائت ها، همچنان ادامه دارد و مؤلفان، قرائت هاى شاذّ و صحیح را بر مبناى تحقیقات خود و یا بر اساس آنچه که خود صحیح مى دانند، روایت مى کنند و مورد اعتراض هیچ کس واقع نشده اند؛ بلکه آنان در این رهگذر از پیشینیان پیروى مى کنند؛ زیرا قرائت، سنّت متّبعى است که همچنان یکى از دیگرى أخذ مى کند و همان طور که در کتاب هاى «الکامل» از «هذلى»، «سوق العروس» از «طبرى»، «الإقناع» از «اهوازى»، «کفایه» از «ابوالعزّ»، «مبهج» از «سبط خیاط»، «روضه» از «مالکى» و امثال اینها آمده مورد اتّباع است و بر مبناى روایات آنان و محتویات این کتاب ها اعم از ضعیف و شاذّ، از قُرّاء سبعه باشد و یا عشره و یا غیر اینها، قرائت مى کنند و ما ندیده ایم کسى بر این روش اعتراض کند و یا به مخالفت با آنها برخاسته باشد».(3)

پی‌نوشت‌ها:
(1). ر. ک: النشر فی القراءات العشر، ابن الجزرى، ‏ابو الخیر محمد بن محمد، دار الکتب العلمیة، بیروت‏، بى ‏تا، چاپ بى ‏نا، ج 1، ص 9.
(2). النشر فی القراءات العشر، همان، ص 34.
(3). النشر فی القراءات العشر، همان، ص 36.

منبع: علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، قم، 1381 ش، صص 206-202.